پشت نقاب واقعیت؛ چگونه مغالطات ما را فریب میدهند؟
آموزشی کاربردی برای بازشناسی و تجزیه و تحلیل مغالطات منطقی
(✍️ محمد جواد نوری، کارشناس ارشد مدیریت فناوری اطلاعات و مدرس سواد رسانه )
مغالطه به معنای به اشتباه انداختن دیگری است؛ خواه از روی عمد کسی را به اشتباه بیندازد و خواه از روی جهل!. این مفهوم در عرصه رسانه به این معناست که رسانه میتواند به گونهای عمل کند که مخاطب به درک نادرستی از واقعیتها برسد.
مغالطات بر حسب محل ارتکاب به پنج دسته اصلی تقسیم میشوند، که این دستهبندی از کتاب “مغالطات” نوشته دکتر علیاصغر خندان گرفته شده است. این پنج دسته به شرح زیر هستند:
1- تبیین های مغالطی: مغالطاتی هستند که به هنگام بیان یک قضیه ساده امکان وقوع دارند.
2- ادعای بدون استدلال: مغالطاتی هستند که شخص به جای عرضه استدلال منطقی از ترفندهایی استفاده می کند تا مدعای خود را مستدل نشان دهد و آن را به مخاطبان بقبولاند
3- مغالطات مقام نقد: مغالطاتی که شخص در مقام نقد سخن دیگری متوسل به حیله ای می شود تا از آن طریق مدعای مورد بحث را غلط جلوه دهد و یا دست کم از میزان تاثیرگذاری و مقبولیت آن بکاهد.
4- مغالطات مقام دفاع: مغالطاتی که شخص در توجیه اشکالات و نقاط ضعف خود و سرپوش نهادن بر جنبه های نادرست آن به کار می بندد.
5- مغالطه در استدلال (استدلالهای غیر معتبر): مغالطاتی که شخص در فرایند استدلال به معنای منطقی آن یعنی در سیر از مقدمات به نتیجه به کار می بندد.
دسته اول (تبیین های مغالطی ):
این دسته از مغالطات مغالطاتی هستند که به هنگام بیان یک قضیه ساده امکان وقوع دارند. برخی از مغالطات این دسته عبارتند از:
مغالطه دروغ
یکی از رایجترین و سادهترین مغالطات در این دسته، “مغالطه دروغ” است. در این نوع مغالطه، به جای انتقال واقعیت به مخاطب، اطلاعات نادرست یا غیر واقعی ارائه میشود.
برای مثال، در حوادث مربوط به اغتشاشات، شاهد انتشار سناریوهایی درباره کشتهسازیهای جعلی بودیم. به عنوان نمونه، عکسی از دختری جوان که در واقع ساکن تهران و به عنوان مدل در اینستاگرام مشغول به فعالیت بود منتشر و ادعا شد که او دختری در اردبیل است که در اعتراضات کشته شده است.
اینگونه دروغها و اطلاعات نادرست در فضای مجازی و رسانهها به وفور یافت میشوند و جزء دسته مغالطات تبیینی به شمار میروند.
مغالطه نقل قول ناقص
یکی دیگر از مغالطات قابل توجه در دسته مغالطات تبیینی، مغالطه “نقل قول ناقص” است. این نوع مغالطه زمانی رخ میدهد که بخشی از سخنان یک مرجع مورد استناد، به صورت گزینشی انتخاب شده و به مخاطب منتقل میشود. این امر میتواند به تحریف معنا و هدف اصلی پیام مرجع منجر شود.
برای مثال در حوادث اغتشاشات گذشته پس از موضعگیری مقام معظم رهبری در دانشکده افسری، مشاهده شد که رسانههایی نظیر بیبیسی فارسی و برخی روزنامهها در کشور به گونهای تیتر زدند که کاملا مطابق با واقعیت نبود. به عنوان مثال، بیبیسی فارسی عنوان کرد که “در حوادث اخیر بیش از همه به نیروی انتظامی و بسیج ظلم شد” و یک روزنامه داخلی نیز از همین تعبیر استفاده کرد. در حالی که وقتی که به منبع اصلی این سخنان مراجعه میشود، مشخص میشود که مقام معظم رهبری به وضوح فرمودهاند که “در این حوادث بیش از همه به سازمان انتظامی کشور، بسیج و ملت ایران ظلم شد.” در اینجا، حذف عبارت “ملت ایران” از تیترهای خبری، نشاندهنده یک انتخاب عمدی و با هدف خاص در نقل قول است.
چنین اقداماتی نمیتواند ناشی از فراموشی یا اشتباه باشد، بلکه به وضوح بیانگر نیت و هدفهای خاصی است که رسانهها در پی تحقق آن هستند. بنابراین، باید توجه داشت که نقل قول ناقص یکی از انواع مغالطات است که میتواند تأثیر قابل توجهی بر درک عمومی و تبیین واقعیتها داشته باشد. این نوع مغالطه نه تنها میتواند به تحریف حقیقت منجر شود، بلکه میتواند موجب گمراهی مخاطبان و کاهش اعتبار منابع خبری نیز گردد.
مغالطه بزرگنمایی
مغالطه بزرگنمایی به حالتی اطلاق میشود که در آن واقعیت به گونهای ارائه شود که بزرگتر یا مهمتر از آنچه که هست، به نظر برسد. در این نوع مغالطه، جنبهها یا ویژگیهای خاصی از یک واقعیت برجستهتر از حد معمول جلوه داده میشوند، به گونهای که تفکر و قضاوت مخاطب را دچار تحریف میکند.
به عنوان مثال، در گزارشی که از سوی یکی از رسانههای ورزشی، منتشر شده بود، به بازی “شهرآورد پایتخت” اشاره شد و اینگونه بیان شد که ” به گزارش “ورزش سه”، شهرآورد پایتخت در حالی از ساعت ۲۰ آغاز خواهد شد که در پایتخت همه چیز تحتتاثیر این جدال حساس قرار گرفته و باوجود برگزاری ۷ بازی دیگر، تمام توجهات به این بازی معطوف شده است.” در حالی که گرچه این بازی مهم است، اما به این اندازه نمیتوان ادعا کرد که تمام توجهات به آن معطوف شده و بازیهای دیگر از نظر اهمیت به حاشیه رفتهاند.
مغالطه کوچکنمایی
مغالطه کوچکنمایی به حالتی اطلاق میشود که در آن یک واقعیت یا مشکل بهگونهای مطرح میشود که از اندازه و اهمیت واقعی خود کمتر به نظر برسد. هدف این نوع مغالطه، کماهمیت جلوه دادن یک مسئله است، بهگونهای که تأثیرات منفی آن نادیده گرفته شود یا به حداقل برسد.
به عنوان مثال، فرض کنید در کشوری با جمعیت ۱۰۰ میلیون نفر، آمارها نشان دهد نیمی از مردم (حدود ۵۰ میلیون نفر) رفتارهای خشنی دارند. حال اگر یک رسانه در این زمینه گزارش دهد که “در کشوری با ۱۰۰ میلیون جمعیت، طبیعی است که تعدادی از افراد اهل خشونت باشند”، این نوع بیان به وضوح به مغالطه کوچکنمایی اشاره دارد. در این حالت، با تأکید بر کلیت جمعیت و اشاره به این که “تعدادی اهل خشونت هستند”، واقعیت به طور محسوسی کماهمیت جلوه داده شده است و عملاً عظیم بودن مشکل نادیده گرفته میشود.
لازم است به این نکته نیز اشاره کنم که به طور معمول دشمنان ما عیبها و نقصهای کشورمان را بزرگتر از آنچه که هست، نشان می دهند، و نقاط قوت و دستاوردهای بزرگ ما را به طور غیرمنصفانهای کمتر از آنچه که در واقعیت هست نشان می دهند. سطحی نگری و ساده اندیشی میتواند به تحلیلهای نادرست و قضاوتهای اشتباه منجر شود. با شناخت و درک این مغالطات، میتوانیم در مواجهه با اخبار و اطلاعات تحریف شده، رویکردی مستند و منطقی انتخاب کنیم.
مغالطه اشتراک لفظ
مغالطه اشتراک لفظ به وضعیتی اطلاق میشود که یک واژه یا عبارت دارای چندین معنی مختلف است و در نتیجه، ممکن است در معرض سوءتفاهم یا استفاده نادرست قرار گیرد. در چنین مواردی، ابهام معنایی واژه میتواند به نوعی تحریف یا درک نادرست منجر شود، به ویژه زمانی که گفتهها یا استدلالها بر پایه معنای نادرست یا ناهمگون آن واژه بنا نهاده شوند.
برای مثال رهبر انقلاب در دیداری، مسئولان و سیاسیون را به پرهیز از تکرار ادبیات سیاسی دشمن، بهویژه استفاده از تعبیر «تندرو» و «میانهرو» توصیه کردند و افزودند: از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی، بدخواهان این تعبیر را بهکار بردند و منظور آنها از تندرو کسانی است که نسبت به انقلاب اسلامی و تفکر و اصول امام پایبندتر و مصممتر هستند و مقصود آنها از میانهرو کسانی هستند که در مقابل بیگانگان، تسلیم و سازشپذیرتر هستند. در حالی که در اسلام، چنین تقسیمبندی وجود ندارد و میانه و وسط، به معنای «راه مستقیم» است، بنابراین در مقابل راه میانه، تندروی قرار ندارد، بلکه منحرفین از صراط مستقیم قرار دارند. کسی که در مسیر مستقیم قرار گرفت اتفاقا هرچه قدر تندروتر باشد مقرب تر است. والسابقون السابقون اولئک المقربون
مغالطه ابهام ساختاری
مغالطه ابهام ساختاری، به این معناست که از جملهای استفاده شود که قابلیت چندگونه فهمیدن و چند برداشت مختلف را دارد. در واقع، این نوع مغالطه بهخاطر عدم وضوح در ساختار جمله، میتواند منجر به سوءتفاهم یا استنتاج غلط شود.
بهعنوان مثال، جملهای مانند “تخلفات روی داده توسط مسئولین پیگیری خواهد شد” میتواند به دو صورت متفاوت تعبیر شود، بستگی به جایگاه ویرگول و نحوه مکث شما در آن دارد.
- اگر جمله به صورت زیر بیان شود: “تخلفاتی که روی داده، توسط مسئولین پیگیری خواهد شد.” در این حالت، این برداشت میشود که مسئولین، پیگیر تخلفات روی داده هستند.
- اما اگر جمله به شکل دیگری بیانی شود: “تخلفات روی داده توسط مسئولین، پیگیری خواهد شد.” در این صورت، ممکن است این گونه استنباط شود که خود مسئولین دچار تخلف شدند و این مساله در حال پیگیری است.
در این مثال، نحوه چینش واژهها و علامتگذاری میتواند معانی متفاوتی به جمله ببخشد و مخاطب را به اشتباه بیندازد.
مغالطه واژههای مبهم
مغالطه واژههای مبهم زمانی اتفاق میافتد که در جملات از واژههای کلی و مبهم استفاده شود. این نوع مغالطه میتواند در ایجاد ابهام و سردرگمی مفهومی موثر باشد و معمولاً برای جلوگیری از اعتراض یا چالش به کار میرود.
بهعنوان مثال، جملهای چون “شما استعداد زیادی (؟) در رشتههای مختلف (؟) دارید و به زودی موفقیت بزرگی (؟) نصیب شما میشود” شامل چندین واژه مبهم است.
استعداد زیادی: این عبارت مشخص نمیکند که “زیاد” به چه معناست یا به چه سطحی از استعداد اشاره میکند.
رشته های مختلف: مشخص نیست که این استعدادها در چند رشته وجود دارد و چه معیارهایی برای ارزیابی آنها استفاده شده است.
موفقیت بزرگی: این واژه نیز به راحتی میتواند معانی متفاوتی داشته باشد. “بزرگی” موفقیت دقیقاً چه معنایی دارد و بر اساس چه معیاری سنجیده میشود؟
این واژههای مبهم معمولاً در موقعیتهایی استفاده میشوند که فرد قصد دارد هرگونه اعتراض یا تفسیری را محدود کند. به عبارت دیگر، با استفاده از این نوع بیانیهها، نویسنده یا گوینده تلاش میکند که نگذارد مخاطب به راحتی برچسب یا انتقادی به او وارد کند، چرا که تعاریف دقیق و مشخص نیستند.
دسته دوم (ادعای بدون استدلال):
مغالطاتی هستند که شخص به جای عرضه استدلال منطقی از ترفندهایی استفاده می کند تا مدعای خود را مستدل نشان دهد و آن را به مخاطبان بقبولاند. برخی از مغالطات این دسته عبارتند از:
توسل به احساسات
مغالطه توسل به احساسات هنگامی رخ میدهد که مغالطهکننده با درک وضعیت روحی و روانی مخاطب، احساسی را در او برانگیخته و از آن برای جلب توجه یا تأثیرگذاری بر قضاوت او استفاده میکند. در این نوع مغالطه، معمولاً احساساتی مانند دلسوزی، ترس، نگرانی یا حتی حس تعصب و غرور مورد بهرهبرداری قرار میگیرند تا به نوعی از منطق و استدلال عقلانی فاصله گرفته و مخاطب را به تصمیمگیری بر اساس احساسات وادار کنند.
بهعنوان مثال، در یک مورد رسانهای ممکن است گزارشی منتشر شود که در آن ادعا میشود خطوط انتقال برق باعث سرطان میشوند. این گزارش ممکن است شامل تصاویری از یک کودک مبتلا به سرطان باشد که از وضعیت خود و دردهایش صحبت میکند و همچنین نگران بچه های دیگر است تا آنها دردی که او کشیده را تجربه نکنند. در اینجا، رسانه از احساسات مخاطب بهرهبرداری میکند.
با برانگیختن این احساسات، مخاطب به احتمال زیاد دیگر نخواهد توانست بهصورت منطقی و مستدل به ادعای اینکه خطوط انتقال برق سرطانزا هستند، نگاه کند. او بیشتر تحت تأثیر احساسات خود قرار میگیرد و ممکن است بدون بررسی دقیق حقایق، به این ادعا باور پیدا کند.
به همین دلیل، تشخیص و تحلیل این نوع مغالطات ضروری است؛ تا مخاطب بتواند با منظر علمی و منطقی به موضوعات نگاه کند و از تأثیرات مخرب احساسات دوری کند.
نمونه دیگری از مغالطه توسل به احساسات تیتری است که برخی از رسانه ها چندی پیش آن را منتشر کردند:
گشت ارشاد را متوقف کنید!
در اصل استدلال اساسی مطرح شده در این تیتر به این صورت است: “گشت ارشاد باعث ایجاد ترس و اضطراب در جامعه میشود و این وضعیت غیرانسانی است، بنابراین باید متوقف شود.”
در اینجا نیز شاهد استفاده از احساسات در فرایند استدلال هستیم. رسانه ادعا میکند که گشت ارشاد به دلیل ایجاد ترس و اضطراب در جامعه به فعالیت خود ادامه ندهد.
بیان اینکه گشت ارشاد باعث ایجاد احساسات منفی مانند ترس و اضطراب میشود، احساس همدردی را در مخاطب برمیانگیزد. مخاطب بهخصوص اگر خود یا اطرافیانش تحت تأثیر از این وضعیت قرار گرفته باشند، ممکن است بیشتر به این ادعا توجه کند.
استفاده از احساسات در این نوع استدلالها میتواند به راحتی موجب انحراف از منطق و تحلیلهای منطقی شود. بنابراین، آگاهی از این نوع مغالطهها برای مخاطب ضروری است تا بتواند بهطور منطقی و مستدل درباره مسائل اجتماعی قضاوت کند و از تأثیرات احساسات بر تصمیمگیریهای خود جلوگیری کند.
مغالطه مسموم کردن چاه
مغالطه مسموم کردن چاه (چاه مسموم) به مغالطه ای اشاره دارد که در آن فرد برای ساکت کردن منتقدان خود از جملات تحقیرآمیز استفاده میکند. این مغالطه معمولاً شامل نسبت دادن صفات زشت به مخالفان و انتقادکنندگان است، بهطوری که هر کسی بخواهد نقدی به موضوع مطرح شده بکند، به نوعی تحت تأثیر این نسبتها قرار میگیرد و مورد قضاوت منفی قرار میگیرد.
بهعنوان مثال، فرض کنید که برخی افراد در بیان این ادعا که “بودجه سالیانه سینما در کشور بسیار کم است” بگویند: “هر کسی به جز افراد بیهنر و مخالف فرهنگ و هنر قبول دارد که بودجه سینما کم است.” در اینجا، اگر شما بهعنوان منتقد نظری مخالف با این ادعا داشته باشید و بگویید که “بودجه سینما کم نیست”، متهم میشوید که فردی بیهنر و مخالف فرهنگ و هنر هستید. این انتقادات به نوعی شما را تحت فشار و محدودیت قرار می دهد، زیرا دیگر نمیتوانید آزادانه نظر خود را بیان کنید.
یک مثال دیگر از این مغالطه میتواند این باشد: “هر انسانی به جز افراد خشن و بیذوق تشخیص میدهد که خواندن مداوم رمان برای رشد فکری و ذهنی لازم است.” اگر شما تمایلی به پذیرش این نظر نداشته باشید و بخواهید بگویید که خواندن رمان الزامی نیست، ممکن است با این اتهام مواجه شوید که انسانی خشن و بی ذوق هستید. لذا از اظهار نظر خودداری می کنید.
مغالطه تله گذاری
مغالطه تلهگذاری نوعی استدلال است که در آن فرد یا رسانه ادعایی را مطرح میکند و صفات مثبت و تحسینشده ای را به موافقان آن ادعا نسبت میدهد. هدف این است که مخاطب برای اینکه در زمره این افراد مثبت و با فرهنگ قرار بگیرد، از بیان هرگونه انتقادی خودداری کند.
به عنوان مثال، ممکن است گفته شود: “هر آدم باشعور و با فرهنگی قبول دارد که بودجه سالیانه فیلم و سینما بسیار کم است.” در اینجا، اگر شما به عنوان منتقد بخواهید بیان کنید که “بودجه سینما کم نیست” یا “بیشتر از حد نیاز است”، ممکن است بهعنوان فردی بدون شعور یا فاقد فرهنگ تلقی شوید. این وضعیت باعث میشود که شما از ترس قرار گرفتن در این دایره منفی، از بیان نقد خود اجتناب کنید و در نتیجه، انتقادات خود را بهراحتی مطرح نکنید.
مثال دیگری از این مغالطه میتواند این جمله باشد: “هر انسان باسوادی تشخیص میدهد که خواندن مداوم رمان برای رشد فکری و ذهنی ضروری است.” اگر شما نقدی به این ادعا داشته باشید و بیان کنید که خواندن مداوم رمان الزامی نیست، ممکن است به عنوان فردی بیسواد یا ناآگاه شناخته شوید. در این شرایط، به دلیل میل به حفظ جایگاه خود در دایره افراد با فرهنگ و باسواد، شما از مطرح کردن نقد خود صرفنظر میکنید.
آگاهی از این نوع مغالطات به ما کمک میکند تا ضمن بررسی دقیق مواضع خود، از تأثیر فشارهای اجتماعی و عاطفی بر تصمیمگیریهای خود جلوگیری کنیم و در مباحثات به شکل منطقی و غیر احساسی عمل کنیم.
مغالطه “هر بچه مدرسهای میداند”
مغالطه “هر بچه مدرسهای میداند” به یکی از روشهای متداول در استدلالها اشاره دارد که در آن ادعا یا حقیقت به گونهای ارائه میشود که آنقدر بدیهی و روشن به نظر میرسد که گویی هر فردی حتی در سطح ابتدایی آموزش نیز باید از آن آگاه باشد. هدف این روش، جلوگیری از اعتراضات و نقدهای احتمالی به آن ادعاست. با استفاده از این فرمول، گوینده سعی میکند به گونهای مسئله را مطرح کند که گویی هیچ شک و شبههای درباره آن وجود ندارد.
برای مثال، ممکن است گفته شود: “هر بچه مدرسهای میداند که عادت کردن انسان به هر چیزی مانع رشد و تکامل اوست.” در اینجا، گوینده به شکلی تصریح میکند که هیچ نیازی به بحث و گفتگو درباره این موضوع نیست، زیرا آنقدر واضح است که هر کسی باید آن را بفهمد.
این روش میتواند پیامدهایی داشته باشد، زیرا فردی که میخواهد نقدی به این ادعا داشته باشد، تحت فشار قرار میگیرد که نکند او را متهم کنند که به اندازه یک بچه مدرسه ای هم نمی داند.
نمونهی دیگری از این مغالطه میتواند چنین باشد: “هر بچه مدرسهای میداند که در شرایط تورم شدید، دولت باید آزادی مردم و مطبوعات را سلب کند و به آنها سختگیری کند.” در اینجا، مخاطب ممکن است با ترس از اینکه مبادا به عنوان فردی ناآگاه و بیتجربه مورد قضاوت قرار گیرد، از بیان اعتراض خود امتناع کند و در نتیجه به این ادعا صحه بگذارد.
مغالطه توسل به مرجع کاذب
مغالطه “توسل به مرجع کاذب” به حالتی اشاره دارد که فرد به یک مرجع یا متخصص نامعتبر استناد میکند تا ادعای خود را تقویت کند، بدون آنکه دلایل و شواهد کافی ارائه دهد. این نوع استدلال بهطور طبیعی به اتکا بر تخصص و دانش افراد وابسته است، اما در این مورد، مرجع یا فرد ارائهشده بهعنوان متخصص، اعتبار لازم را ندارد یا مشخص نمیشود.
به طور کلی، مراجعه به یک متخصص در حوزههای خاص، روشی عقلانی و درست است. وقتی فرد در موضوعی اطلاعات کافی ندارد، مراجعه به یک مرجع معتبر میتواند به وی کمک کند. اما در مواردی، افراد از این شیوه سوءاستفاده کرده و به اصطلاح “مرجع کاذب” استناد میکنند.
برای مثال، فرض کنیدکسی بگوید” یکی از سیاستمداران بزرگ پیشبینی کرده است که سوسیالیسم در آینده دوباره احیا خواهد شد.” در اینجا، گوینده به یک سیاستمدار نامشخص اشاره میکند. عدم مشخص کردن نام و هویت این مرجع نشاندهنده این است که او بهنحوی میخواهد از اعتبار این سخن نامشخص بهرهبرداری کند و بر این اساس، نظر خود را معتبر جلوه دهد. در واقع، استناد به نظرات چنین مرجعی که معرفی نشده یا نامعتبر است، یک نوع مغالطه است که میتواند موجب شود مخاطب بهجای ارزیابی منطقی ادعا، صرفاً به این پیشفرض توجه کند که چون کسی در موقعیتی معتبر این نظر را بیان کرده، پس این نظر صحیح و درست است.
مغالطه تطمیع
مغالطه “تطمیع” به حالتی اشاره دارد که فرد سعی میکند با استفاده از وعده یا انگیزههای مادی یا غیرمادی، مخاطب را قانع کند. در این شیوه استدلال، به جای ارائه دلایل منطقی یا شواهد معتبر، با ارائه مزایای شخصی یا وعدههای دلخواه تلاش میشود تا طرف مقابل به نظر یا تصمیم خاصی متمایل شود.
به عنوان مثال، فرض کنید فردی میگوید: “آقای سعید، شایستهترین فرد برای مدیرعاملی هستند. اگر شما به ایشان رأی بدهید، از یک ماه مرخصی و حقوق بهرهمند خواهید شد.” در اینجا، گوینده به جای تشریح دلایل منطقی برای شایستگی آقای سعید، با وعده مزایا و تطمیع مخاطب، او را تحت فشار قرار میدهد تا به رأی خود فکر نکند و به سمت تصمیمی خاص سوق یابد.
این نوع مغالطه میتواند بهخصوص در سیاست و انتخابات رایج باشد، جایی که برخی افراد تلاش میکنند با وعدههای غیرواقعی یا جذاب، دیگران را متقاعد کنند. این روش نه تنها نادرست است، بلکه میتواند منجر به تصمیمگیریهای غیر منصفانه یا غیر منطقی شود.
درک و شناسایی این نوع مغالطات به ما کمک میکند تا در مواجهه با استدلالهای مشابه، بهزیبایی و با منطق تصمیمگیری کنیم و از تأثیرات احتمالی تطمیع به دور باشیم.
مغالطه تکرار
مغالطه “تکرار” به حالتی اطلاق میشود که فرد تلاش میکند با تکرار مکرر یک ادعا یا جمله، مخاطب را قانع کند و به او القا کند که این ادعا درست و معتبر است. در این شیوه استدلال، به جای اثبات درستبودن یک نظریه با دلایل منطقی و شواهد، تنها با تکرار آن تلاش میشود تا نظر فرد بهعنوان یک حقیقت پذیرفته شود.
برای مثال، فردی ممکن است بگوید: “برای چندمین بار میگویم که تنها راه برونرفت از بنبست سیاسی موجود، قبول دموکراسی به معنای واقعی آن است.” در این جمله، تکرار مکرر ادعا به جای ارائه دلایل منطقی، سعی دارد خود را معتبر نشان دهد و بهنوعی مخاطب را تحتفشار قرار دهد که به این ادعا توجه کند.
همچنین، یکی دیگر از مثالها میتواند این جمله باشد: “صد بار گفتم که این برنامه برای شرکت ضرر و زیان به بار میآورد.” در اینجا، تکرار این ادعا بدون ارائه مستندات کافی، نشاندهنده تلاش گوینده برای تقویت موضع خود است. تکیه بر تعداد تکرار به خودی خود دلیلی بر صحت ادعا نیست و ممکن است مخاطب را به اشتباه بیندازد که این ادعا بهراحتی معتبر است.
درک و شناسایی این نوع مغالطه به ما کمک میکند تا به جای پذیرش صرفاً بر اساس تکرار، به تحلیل و بررسی موشکافانه ادعاها بپردازیم و تنها به استدلالهای مستند و منطقی توجه کنیم.
دسته سوم (مغالطات مقام نقد):
این مغالطات زمانی به کار میروند که شخص در مقام نقد سخن دیگری، با استفاده از این حیلهها میکوشد تا مدعای مورد بحث را نادرست جلوه دهد یا حداقل از میزان تأثیرگذاری و مقبولیت آن بکاهد. برخی از مغالطات این دسته عبارتند از:
مغالطه پهلوان پنبه
مغالطه پهلوان پنبه، که به عنوان “مرد پوشالی” نیز شناخته میشود، یکی از مغالطات رایج در مقام نقد به شمار میرود. در این نوع مغالطه، فردی که قصد نقد یک ادعا را دارد، ابتدا یک نسبت یا توصیف غیرواقعی از طرف مقابل ارائه میدهد. سپس، بر اساس همین توصیف کاذب، به نقد آن ادعا میپردازد. این روش باعث میشود که به جای ارائه یک روایت صحیح از موضوع، انتقاد اصلی به یک نسخه کاریکاتوری و نادرست از آن ادعا محدود شود.
به عنوان مثال، در خلال انتخابات، برخی کاندیداها به طور نادرست مورد انتقاد قرار میگرفتند. ممکن بود گفته شود که مثلاً کاندیدایی در صورت انتخاب شدن، قصد دارد بین زنها و مردها در خیابان حایل ایجاد کند. پس از این نسبت نادرست، منتقدان به نقد همان ادعا میپرداختند، به این صورت که به جای بحث در مورد برنامهها و ایدههای واقعی کاندیدا، بر اساس یک روایت ناصحیح به انتقادات پرداخته و آن را رد میکردند.
در واقع، مغالطه پهلوان پنبه به این دلیل نامیده میشود که فرد ابتدا یک تصویر نادرست از وضعیت واقعی را به نمایش میگذارد و سپس همان تصویر را بهعنوان موضوع اصلی نقد قرار میدهد. این شیوه نقد نه تنها به درک صحیح موضوع کمک نمیکند، بلکه باعث گمراهی مخاطب و تضعیف اعتبار گفتوگو میشود.
مغالطه تکذیب
مغالطه تکذیب یکی از خطاهای منطقی متداول است که در آن افراد بهواسطه تفکر نارسای خود و اطلاعات ناقص، به جای بررسی موضوع بهصورت عمیق، هر واقعیتی که با درک آنها همخوانی نداشته باشد را اشتباه و دروغ میپندارند و آن را تکذیب میکنند.
بهعنوان مثال، برخی افراد «طی الارض» را چون با عقل خود سازگار نمیبینند، بهطور کل تکذیب می کنند.
یا روایتهای تاریخی همچون داستان شهادت حضرت زهرا (سلاماللهعلیها)، را چون نمی توانند با عقل خود تطبیق دهند، آن را دروغ شمرده و واقعیت آن را انکار میکنند.
مغالطه تکذیب نه تنها بر پایه عدم درک واقعیات قرار دارد، بلکه میتواند به تضعیف گفتوگوهای منطقی و علمی منجر شود و از پیشرفت در فهم عمیقتر موضوعات جلوگیری کند.
مغالطه توهین
مغالطه توهین، یکی از انواع مغالطات است که در آن فرد به جای بررسی منطقی و مستدل یک ادعا، با استفاده از دشنام و ناسزا به شخصیت گوینده حمله میکند. هدف این نوع مغالطه، مخدوش کردن چهره فرد مقابل و ایجاد نفرت یا انزجار علیه اوست، و سپس نتیجهگیری میشود که استدلالات او نیز نادرست و باطل هستند. به عبارت دیگر، نقد واقعی جای خود را به توهین میدهد و بدین ترتیب، فکر و نظر دیگری به طور نادرست و غلط منحرف میشود.
بهعنوان مثال، در زمانهای انتخابات، ممکن است فردی بهجای پرداختن به کارنامه یا برنامههای اقتصادی کاندیدا، به او توهین کند و بگوید که «کسی که روزی در بازار تهران با مس و روی امرار معاش میکرده، چگونه میتواند اقتصاد یک کشور را مدیریت کند؟» این نوع اظهارنظر تلاش میکند با کمرنگ جلوه دادن پیشینه کاری فرد، او را بیارزش و نامناسب برای تصدی مسؤولیتهای کلان معرفی کند.
مغالطه توهین نه تنها به تضعیف گفتوگوهای منطقی و سالم منجر میشود، بلکه میتواند به گسترش نفرت اجتماعی و کاهش سطح اعتماد عمومی منتهی گردد. این شیوهی انتقاد، جایگزین سخنان مستدل و منطقی میشود و در نتیجه، فضای گفتگو را مسموم میکند.
مغالطه ارزیابی یک طرفه
مغالطه ارزیابی یک طرفه زمانی رخ میدهد که در یک بحث یا جدل، فرد تنها به جنبههای مثبت یا منفی یک موضوع اشاره میکند و بهطور کامل از بررسی جنبههای دیگر آن غفلت میکند. بهعبارتی، این مغالطه بر اساس نگاه تکبعدی به مسائل استوار است و فرد صرفاً از مزایا یا معایب یک نظر یا موضوع سخن میگوید.
در هر مباحثه یا نظر، ممکن است یک سری موافق و مخالف وجود داشته باشد که هر کدام مزایا و معایب خاص خود را دارند. با این حال، در مغالطه ارزیابی یک طرفه، فرد بهطور گزینشی فقط به یک سمت موضوع میپردازد. برای مثال، اگر فردی بگوید “ازدواج نکنید زیرا تحمل سختیهای آن را نخواهید داشت، آزادی شخصی شما محدود میشود، مسئولیت همسر و فرزندان بر دوش شما خواهد بود و هزینههای زندگی به سرعت افزایش مییابند”، این مثال نشاندهنده یک ارزیابی یکطرفه است. در اینجا، فرد فقط به جنبههای منفی ازدواج اشاره میکند و به مزایا و نکات مثبت آن توجه نمیکند.
این نوع مغالطه معمولاً در مباحثاتی که افراد بهدنبال قضاوت یا تخریب یک نظر خاص هستند، شیوع دارد. ارزیابی یکطرفه میتواند باعث گمراهی در تصمیمگیری و عدم درک صحیح از موضوع شود، زیرا واقعیتها و پیچیدگیهای یک مسئله با این رویکرد نادیده گرفته میشوند. توجه به همهجانبهنگری و در نظر گرفتن جنبههای مختلف یک موضوع، از اهمیت ویژهای برخوردار است.
دسته چهارم (مغالطات مقام دفاع):
مغالطات مقام دفاع به دستهای از مغالطات اشاره دارند که در آن فرد به منظور توجیه اشکالات و نقاط ضعف خود و پنهان کردن جنبههای نادرست استدلال، از این مغالطات استفاده میکند. در واقع، زمانی که شخص مورد نقد قرار میگیرد، به جای پاسخگویی مستقیم به انتقادات، به کارگیری مغالطات را انتخاب میکند و سعی دارد نظر طرف مقابل و دیگران را به اشتباه بیندازد. برخی از مغالطات این دسته عبارتند از:
مغالطه خودت هم
مغالطه خودت هم به وضعیتی اشاره دارد که در آن فردی که مورد نقد قرار میگیرد، به جای پاسخ به انتقاد یا اصلاح رفتار خود، به اشتباهات گذشته یا حال منتقد اشاره میکند.
برای مثال، اگر یک پدر به فرزندش بگوید که سیگار نکشد، و فرزند در مقام دفاع به او پاسخ دهد که خود تو در دوران نوجوانی سیگار میکشیدی، این نوع استدلال مغالطه “خودت هم” نام دارد. در اینجا فرزند میخواهد با یادآوری اشتباهات گذشته پدرش، مشروعیت انتقاد او را زیر سوال ببرد و به این ترتیب توجیه کند که او هم میتواند سیگار بکشد.
این مغالطه معمولاً به جای تمرکز بر موضوع اصلی، بحث را به حاشیه میبرد و مانع از پرداختن واقعی به انتقاد میشود. چنین رویکردی در مباحثات میتواند موجب گمراهی و عدم پیشرفت در بحث شود.
مغالطه استثنای قابل چشمپوشی
مغالطه استثنای قابل چشمپوشی به وضعیتی اشاره دارد که در آن فردی یک ادعای کلی مطرح میکند و در پاسخ به نقد یا مثال نقض، ادعا میکند که آن مثال نقض، استثنایی است که نمیتواند ادعای اصلی را خدشهدار کند. به عبارت دیگر، فرد تلاش میکند تا با نادیده گرفتن یا کماهمیت جلوه دادن استثناهای موجود، به اعتبار ادعای کلی خود ادامه دهد.
به عنوان مثال، اگر فردی مانند علی بگوید که “فلاسفه همیشه در عالم خیالات و توهمات سیر کرده و به مسائل اجتماعی توجهی نداشتهاند”، و سپس فردی دیگر مانند حسین به او اشاره کند که “پس درباره فلاسفهای مانند سقراط، افلاطون، هیوم، راسل و شیخ بهایی چه میگویی؟”، علی ممکن است پاسخ دهد که “این افراد استثنا هستند”. در اینجا علی با اشاره به اینکه استثنائات نباید در ارزیابی ادعای کلی او تأثیر بگذارند، در واقع از مغالطه استثنای قابل چشمپوشی استفاده میکند.
این نوع استدلال مشکلساز است، زیرا حتی اگر یک یا چند استثنا وجود داشته باشد، این استثناها میتوانند بهطور قابل توجهی نشاندهنده نادرستی یا ناکارآمدی ادعای کلی باشند. بنابراین، نادیده گرفتن آنها و توجیه عدم اعتبار آنها به عنوان استثنای قابل چشمپوشی، به عنوان یک مغالطه در مباحثات مطرح میشود.
مغالطه علت جعلی
مغالطه علت جعلی به وضعیتی اشاره دارد که در آن فردی چیزی را به عنوان علت یک پدیده یا وضعیت معرفی میکند، در حالی که آن چیز واقعاً علت نیست.
به عنوان مثال، فرض کنید فردی در مورد رعایت حجاب سخن میگوید و از دیگری میخواهد که حجاب خود را رعایت کند. فرد مورد خطاب در مقام دفاع به او پاسخ میدهد: “شما به جای این که به حجاب بپردازید، بهتر است مشکلات اقتصادی را حل کنید؛ وقتی اقتصاد درست شود، حجاب هم به طور طبیعی رعایت میشود.” در اینجا، او سعی میکند اقتصاد را به عنوان علت بیحجابی معرفی کند.
اگرچه حل مشکلات اقتصادی اولویت مهمی است و ممکن است بر فرهنگ و رفتار اجتماعی تأثیرگذار باشد، اما علت واقعی بیحجابی، اقتصاد نیست. ممکن است افرادی وجود داشته باشند که از نظر اقتصادی در وضعیت خوبی باشند، اما همچنان به احکام دینی پایبند نباشند و حجاب را رعایت نکنند. از سوی دیگر، افرادی نیز وجود دارند که با وجود نیاز مالی، اما با حساسیت بیشتری به رعایت احکام دینی پرداخته و حجاب را حفظ میکنند.
مغالطه توسل به مسئولیت دیگران
مغالطه توسل به مسئولیت دیگران زمانی رخ میدهد که فرد به جای پذیرش مسئولیت خود، این مسئولیت را به دیگران منتقل میکند. به عنوان مثال، در زمینه حجاب، اگر فردی به یک خانم بگوید که حجاب خود را رعایت کند و او در پاسخ بگوید: “مردان باید چشم خود را پاک نگهدارند”، در واقع فرد مسئولیت رعایت حجاب را به سمت دیگران میبرد در حالیکه در اسلام، هم مردان و هم زنان موظف به رعایت حجاب و حفظ نگاه پاک هستند و این مسئله از هر دو طرف انتظار میرود.
این وضعیت مشابه این است که کسی آتش روشن کند و سپس بگوید که وظیفه آتشنشانی است که آتش را خاموش کند. در این حالت، فرد با ایجاد آتش نه تنها خطر را ایجاد کرده است، بلکه مسئولیت خاموش کردن آن را نیز بر دوش دیگران قرار میدهد. به همین ترتیب، در مورد بیحجابی، فردی که حجاب را رعایت نمیکند، نه تنها بر خود بلکه بر دیگران نیز تأثیر منفی میگذارد و سلامت روانی خانواده و جامعه را به خطر میاندازد.
بنابراین، مغالطه توسل به مسئولیت دیگران به معنای فرار از مسئولیت شخصی و انتقال آن به دیگران است و این نوع استدلال نمیتواند توجیه منطقی و صحیحی برای عدم رعایت حجاب یا هر امر دیگری ارائه دهد.
دسته پنجم (مغالطه در استدلال):
دسته پنجم از مغالطات، مغالطاتی هستند که شخص در فرایند استدلال به معنای منطقی آن یعنی در سیر از مقدمات به نتیجه به کار می بندد. برخی از مغالطات این دسته عبارتند از:
مغالطه توسل به اکثریت
مغالطه توسل به اکثریت به این معناست که فرد ادعا میکند حق با اکثریت مردم است. به عبارت دیگر، اگر تعداد زیادی از افراد به نظریهای اعتقاد داشته باشند، آن نظریه را صحیح و درست میداند. این نوع استدلال، صرفاً به این دلیل قابل قبول نیست که اکثریت چیزی را باور دارند و نمیتواند صحت آن موضوع را اثبات کند. توسل به اکثریت تنها میتواند ثابت کند که عدهای خاص نظری را قبول دارند، اما این بدین معنا نیست که آن نظر صحیح و درست است.
قرآن نیز به این موضوع اشاره کرده و میفرماید: «اکثرهم لا یعقلون». یعنی اکثریت مردم ممکن است درک و عقل درست نداشته باشند و اعتقاد آنان به یک موضوع الزاما دلیلی بر درستی آن نیست.
به عنوان مثال، فرض کنید 30 میلیون نفر به یک رئیسجمهور رأی دادهاند. آیا میتوانیم بگوییم که همه آنها درست فکر کردهاند؟ ممکن است این افراد به اشتباه رأی داده باشند. همچنین فرض کنید یک کتاب بیش از یک میلیون نسخه فروش داشته است. صرفاً به دلیل اینکه عده زیادی آن را خریداری کردهاند، نمیتوان نتیجه گرفت که کتاب خوبی است. این موارد نشان میدهند که توسل به اکثریت به عنوان یک استدلال منطقی ناپایدار است.
در توضیح این که چرا این مغالطه در این دسته قرار گرفته است؟ در بحث مغالطه توسل به اکثریت، معمولاً یک سیر استدلالی وجود دارد. فرد از مقدماتی خاص به نتیجهگیری میرسد. برای مثال، در مثال رئیس جمهور دو مقدمه دیده میشود:
- 30 میلیون نفر (اکثریت مردم) به این فرد رأی دادهاند.
- حق با اکثریت مردم است و کسی که اکثریت مردم آن را قبول دارند بهترین گزینه است.
و این نتیجه: “به دلیل اینکه 30 میلیون نفر (اکثریت مردم) به این فرد رأی دادهاند، این فرد بهترین گزینه است.”
این سیر زمانی مشکل پیدا میکند که مثلا یکی از مقدمات نادرست باشد. در این جا مقدمه دوم نادرست است و لذا نتیجهگیری نهایی را غیرمنطقی میکند. نتیجهگیری نادرست در این نوع استدلالات میتواند به گمراهی منجر شود و از این رو، باید با احتیاط و دقت بیشتری در برابر استدلالهایی که به اکثریت توسل میجویند، برخورد کرد.
مغالطه سنتگرایی و مغالطه سنتگریزی
این دو مغالطه به باورهای نادرست در مورد سنتها و تاریخ مربوط میشود:
مغالطه سنتگرایی: این مغالطه زمانی اتفاق میافتد که افراد برای اثبات درستی یک ادعا یا سخن، به سنتی بودن یا تاریخی بودن آن استناد میکنند. به عبارت دیگر، اینگونه افراد بر این باورند که چون یک مطلب یا نظر دارای سابقه و قدمت است، بنابراین باید صحیح و مقبول باشد.
برای مثال فرض کنید کسی بگوید: «این شیوه که همیشه انجام شده، مطمئناً ضرری ندارد و بهترین راه است». این استدلال بر پایه این باور است که چون یک عمل یا نظر سابقهای طولانی دارد، پس باید صحیح باشد. در قرآن نیز به این موضوع اشاره شده است. برخی از مشرکان برای توجیه رفتارهای خود میگفتند: «چون نیاکان ما این مسیر را طی کردهاند، ما نیز باید همین مسیر را دنبال کنیم». چنین استدلالهایی مغالطهآمیز هستند.
مغالطه سنتگریزی: در تضاد با مغالطه سنتگرایی، سنتگریزی به زمانی اشاره دارد که افراد برای رد کردن یک ادعا یا سخن، به قدیمی و سنتی بودن آن اشاره میکنند. در این حالت، این افراد بر این باورند که چون یک مطلب قدیمی است، بنابراین نادرست و باطل است.
هر دو نوع این مغالطات چه سنتگرایی و چه سنتگریزی از اعتبار منطقی برخوردار نیستند. در هر دو حالت، قدمت یا عدم قدمت نمیتواند بهتنهایی دلیل برای صحت یا نادرستی یک استدلال باشد. اگر چنین مقدماتی در یک استدلال گنجانده شوند، آن استدلال به عنوان یک استدلال غیرمنطقی و مغلطهای شناخته خواهد شد.
برای مثال در طرف مقابل، فرض کنید فردی بگوید: «نظریهای که از متفکران قرون وسطی مطرح شده است، باید نادرست باشد چون قدیمی است». در این حالت، تنها بر مبنای قدمت نظریه، به نادرستی آن اشاره شده و این نیز مغالطهای است. هیچ دلیلی وجود ندارد که قدمت یک نظریه، صحت یا نادرستی آن را تعیین کند.
بنابراین، هر دو مغالطه (سنتگرایی و سنتگریزی) نمیتوانند به عنوان دلایل معتبر در استدلالات مورد استفاده قرار گیرند، زیرا قدمت یک ادعا نه موجب تأیید آن است و نه به رد آن منجر میشود. افراد باید بهدور از این مغالطات به بررسی منطقی ادعاها و نظرات بپردازند.
مغالطه دوگانه کاذب
مغالطه دوگانه کاذب در واقع مغالطه ای است که در آن گوینده دو گزینه را به عنوان تنها گزینههای موجود مطرح میکند و مخاطب را در یک دوراهی قرار میدهد. این رویکرد به گونهای است که مخاطب با این باور مواجه میشود که هیچ گزینه دیگری جز این دو وجود ندارد.
یکی از مثالهای رایج این مغالطه، داستانی است که از یونان باستان نقل میشود. در این داستان، مادری به فرزندش میگوید: «پسرم، وارد جهان سیاست نشو. زیرا اگر راست بگویی، مردم از تو منزجر میشوند و اگر دروغ بگویی، خدایان از تو رویگردان میشوند. در اینجا، مادر به گونهای دوگانه را ردیف کرده که به گمان خود، تنها این دو گزینه قابل انتخاب هستند.
شیوههای مقابله با مغالطه دوگانه کاذب
برای مقابله با این نوع مغالطه، منطقدانان چندین شیوه پیشنهاد کردهاند:
- رد کردن نتیجهگیری: مخاطب میتواند دو گزینه مطرحشده را بپذیرد، اما نتیجهگیری مربوط به آنها را رد کند. به عنوان مثال، فرزند میتواند بگوید: «شما میگویید اگر راست بگويم، مردم از من منزجر میشوند، اما این درست نیست. اگر راست بگویم، ممکن است مردم به دلیل صداقت من احترام بیشتری برای من قائل شوند.»
- عبور از میان گزینهها: در این شیوه، فرد میتواند نشان دهد که گزینههای بیشتری برای انتخاب وجود دارد. به عنوان مثال، فرزند میتواند بگوید: «چرا فقط باید راست بگویم یا دروغ؟ میتوانم گاهی راست بگویم و گاهی دروغ» یا « می توانم به دنیای سیاست بروم و در عین حال به اموری بپردازم که به سخنوری نیاز نداشته باشد.»
- زیر و رو کردن مغالطه: فرد میتواند با مغالطه جواب مغالطه را بدهد برای مثال فرزند میتواند در پاسخ به مادر بگوید: «من تصمیم دارم وارد جهان سیاست شوم زیرا اگر دروغ بگویم، مردم از من خوشنود میشوند. همچنین، اگر راست بگویم، رضایت خدایان را جلب میکنم.
نمونههای معاصر از مغالطه دوگانه کاذب
تعامل و تقابل با جهان:
برخی سیاستمداران، خود را طرفدار تعامل با جهان معرفی کرده و جریانهای انقلابی را متهم به تقابل با جهانیان میکنند. آنها ادعا میکنند که دو گزینه بیشتر وجود ندارد: یا باید با جهان تعامل کنیم یا باید در موضع تقابل قرار بگیریم. این افراد با چنین دوگانهسازی غلط و دروغین، مطرح میکنند که آیا با تقابل با جهان میتوان مشکلات کشور را حل و پیشرفت کرد؟ این دوگانهسازی غلط، در حالی انجام میشود که در ایران، هیچ یک از جریانهای سیاسی انقلابی، به دنبال تقابل با دنیا نبوده و نیستند. متأسفانه، این افراد کاسب دوگانههای دروغین، آمریکا و چند کشور سلطهگر دیگر را معادل جهان پنداشته و از ایستادگی ملت ایران در مقابل مستکبران و در رأس آنها آمریکا، به دروغ با عنوان تقابل عدهای با جهان یاد میکنند!
طرفدار یا مخالف مذاکره:
کاسبان چنین دوگانهسازی، خود را طرفدار مذاکره و رقبای خود را مخالف مذاکره معرفی کرده و از مذاکره با عنوان تنها راهحل مشکلات کشور یاد میکنند. این در حالی است که نظام اسلامی و جریان انقلابی در کشور از ابتدای انقلاب تاکنون اهل مذاکره در حوزه دیپلماسی بوده و آن را در عمل اثبات کرده است. آنچه نفی میشود، صرفاً مذاکره با آمریکا به منزله شیطان بزرگ است. اکنون دلیل نفی این مذاکره هم برای همگان روشن شده است. کشوری که به قول و قرار خود در مذاکره پایبند نباشد و در مذاکره صرفاً به دنبال تحمیل خواست خود به دیگران باشد و برای طرف مقابل حقوقی قائل نشود، با چه منطقی باید با آن کشور مذاکره کرد.
جنگ و صلح:
برخی افراد در مباحث خود به این دوگانه اشاره میکنند که عدهای دنبال جنگ هستند و عدهای دیگر بهدنبال صلح. این رویکرد نیز نادرست است، زیرا میتوان همزمان به دنبال ایجاد صلح بود و در عین حال توان نظامی و دفاعی کشور را تقویت کرد. جنگ و صلح به عنوان پدیدههای متضاد مطرح میشوند، در حالی که این دو ممکن است در برخی مواقع همزیستی داشته باشند.
موشک و معیشت:
یکی دیگر از دوگانههای کاذب که در عرصه سیاست مطرح میشود، تقابل میان موشک و معیشت است. برخی افراد ادعا میکنند که با توجه به نیاز مردم به معیشت ، دیگر نمیتوان به پیشرفت در توان دفاعی توجه کرد. در صورتیکه، این دو مقوله میتوانند بهصورت همزمان مدیریت شوند. میتوان کشور را از نظر نظامی تقویت کرد و در عین حال مشکلات معیشتی مردم را نیز ساماندهی نمود.
نتیجهگیری
تحلیل دقیق و منطقی مباحث سیاسی نیازمند درک عمیقتری از گزارهها و انتخابها است. مغالطه دوگانه کاذب با ارائه گزینههای محدود، تلاش میکند تا افکار عمومی را هدایت کند. در سیاست، توجه به این مغالطات میتواند به بهبود کیفیت بحثها و تصمیمگیریها کمک کند. لذا شایسته است که این نوع استدلالها به چالش کشیده شوند و همه گزینههای ممکن مورد بررسی قرار گیرند تا به یک نتیجهگیری مستند و منطقی دست یابیم.
منبع بخشی از مطالب : کتاب مغالطات دکتر علي اصغر خندان
دیدگاهتان را بنویسید